آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

ماجراهای آنیتا

بدون عنوان

این هفته خیلی خوب بود چون 3شنبه تعطیل بود و من ومامان تا آخر هفته خونه بودیم و حسابی با هم بازی کردیم. مامان میگه خدا رو شکر من دوباره خوش اخلاق شدم و دیگه گریه نمی کنم آخه دیگه سرما خوردگیم خوب شده ایشالا دیگه  مریض نشم راستی از غذا هایی که میخورم بگم الان دیگه خیلی چیزا میخورم مثل فرنی سیب موز زرده تخم مرغ و انواع سوپ که مامان هر بار یه مدل جدیدش رو برام درست میکنه سوپ از همه بیشتر دوست دارم و معمولا وقتی میخورم خیلی خوشحال میشم و عکس العمل خوشحالیم هم که پوف کردنه و اون موقع هست که داد مامان میره هوا که آنیتایی همه خونه رو سوپی کردی!!!! این عکس چند شب پیشه که بابا هر کاری کرد من غر زدم اونم منو گذاشت رو گاز بلکه آروم بشم...
24 بهمن 1392

بدون عنوان

 چند وقته که مامان وبابا حسابی از دستم شاکی شدن! چون شیطونی هام چند برابر شده و اکثر مواقع باید تو بغل یکی باشم البته مامان میگه شاید بخاطر دندون در آوردن و سرما خوردگی باشه . بازی مورد علاقم کشیدن موی دیگرانه مخصوصا مامان و وقتی موهاشو میگیرم یه جیغ از خوشحالی میزنم و حسابی به خدمتش میرسم شبها هم که 11 به بعد تازه شیطونیم گل می کنه و انقدر با مامان و بابا بازی میکنم تا بالاخره خسته بشم و خوابم ببره زاستی بابایی برام یک اسباب بازی جدید خریده که هر وقت حوصلشو داشته باشم حسابی توش بازی میکنم ولی بعضی وقتا هم تا میذارنم توش شروع میکنم به جیغ زدن   ...
17 بهمن 1392

فوق العاده فوق العاده .....خبر مهم!!!!!

در عصر روز جمعه 11/11/92 وقتی مامان داشت به من فرنی می داد متوجه شد که قاشقم به یک چیزی برخورد میکنه وصدا میده و یه دفعه داد زد که آنیتا دندون درآورده!!!! بله دیگه حالا من یک موروارید کوچولو تو دهانم دارم و دیگه کسی نمی تونه بهم بگه بی دندون ...
17 بهمن 1392

آنیتا و شیطونیهای جدیدش

من کم کم دارم شیطونتر میشم و کارهای جدید یاد میگیرم مثلا جدیدا با دستهام پاهامو میگیرم و بیشتر وقتا مخصوصا اگه جوراب پام نباشه این شکلی هستم تازه چند روز پیش مامان یواشکی منو توی تختم دید که داشتم انگشت شصت پامو میخوردم آخه مامانی خیلی خوش مزه است پوف کردن هم که دیگه خیلی دوست دارم مخصوصا اگه سرحال باشم مثلا صبحها که بیدار میشم و مامان میاد بالای سرم یا وقتی یه چیزی میگیرم دستم و ازش خوشم میاد و اما ساعت خواب شب رسما مامانو گذاشتم سر کار و در ساعتهای مختلف میخوابم 8-9-10-11-12 ...خلاصه بستگی به میزان شیطنتم بستگی داره راستی صدای گریه کردنم هم فرق کرده و دیکه مثل نی نی خیلی کوچولو ها گریه نمی کنم مامان میگه آنیتایی دیگه داری ...
3 بهمن 1392

ما برگشتیم

این چند وقت که من و مامان نبودیم به این علت بود که اینترنت نداشتیم تو این مدت من بسیار شیطونتر شدم و اتفاق مهمی که افتاده اینه که مرخصی زایمان مامان تموم شده و من و مامان با هم میریم سر کار اونجا من اتاق دارم و یه خاله که ازم مواظبت میکنه البته مامان هم تقریبا هر نیم ساعت به من سر میزنه .مامان اولش خیلی استرس داشت و می ترسید که به من بد بگذره ولی کم کم هر دو تامون داریم عادت می کنیم البته هیچ جا خونمون نمی شه .خوبیش اینه که شنبه تا سه شنبه میریم و بقیه هفته خونه ایم .تازه چند روز هم پیش مامان پروین موندم و حسابی شیطونی کردم حالا بریم سر کارهایی که تازه یاد گرفتم اول اینکه صندلی غذامو افتتح کردیم اما خیلی روش نمیشینم چون هی میخو...
3 بهمن 1392
1